طرح بحث
آن چه که امروزه ما تحت عنوان پترو تروریسم در رفتار سیاست خارجی و به ویژه سیاست منطقه ای دولت سعودی شاهد هستیم زاییده یک هویت خواهی نابخردانه، متحجرانه و احمقانه ای است که متاسفانه ریاض در حلقه تصمیم گیری سیاست خارجی خود شکل داده است. پترو تروریسم سعودی یعنی استفاده از درآمد دلارهای نفتی این رژیم جهت حمایت از گروه های مختلف تروریستی که عمدتا جهت مبارزه و مهار ایران و بسط جنبش آزادی خواهانه و ضد صهیونیستی اسلامی در منطقه مورد استفاده قرار می گیرد. در کنار این انجماد فکری و عقب ماندگی ذهنی – ایدئولوژیکی که در تفکر وهابیون سلفی سعودی وجود دارد، سواستفاده های مختلف کشورهای غربی از انگلستان دیروز تا امریکای امروز نیز مطرح می باشد، کنش گرانی که در صددند با استفاده از انجماد فکری و عقب ماندگی ذهین حاکمان سعودی در راستای تامین منافع ملی خود در منطقه استفاده یا به عبارت بهتر سو استفاده کنند، سیاستی که همان استمرار تز یا تاکتیک تفرقه بیانداز و حکومت کن می باشد. البته باید خاطر نشان کرد که دولت انگلستان نیز باز به فکر دوران استعماری خود افتاده است و در صدد است نقش پررنگی را در معادلات منطقه ای ایفا نماید. ایده نوشتار حاضر این است که هویت خواهی سعودی ها مبتنی بر رویکرد پترو تروریسم غیر اسلامی، غیر انسانی و احمقانه است و استمرار این تفکر و اقدام می تواند عواقب و پیامدهای سو و خطرناکی برای منطقه به همراه داشته باشد.
رهیافت فکری
اگر معتقد باشیم که در نظام بین الملل نوعی ساختار گرایی معنایی وجود دارد، شناخت این نظام مستلزم شناخت دیدگاه های کنش گران مختلف به شکل منفرد است، شناختی که اغلب بر گرفته از ملاحظات داخلی و ایدئولوژیک است و کنش این کنش گران نیز ریشه در این ملاحظات ایدئولوژیک دارد. بنا بر این واقعیت های اجتماعی و سیاسی نظام بین الملل برساخته هستند، بدین معنا که شناخت جهان به عنوان ساخت یابی اجتماعی از طریق مشارکت معانی و فهم های بین الاذهانی و چند جانبه میسر می شود. فهم درست از وضعیت نظام بین الملل منوط است به اینکه دولت های منافع خود را چگونه تعریف می کنند و تهدیدها را از کجا می بینند. دیدگاه هایی که می تواند خوب و سازنده بوده و در برخی موارد دیگر مخرب و خطرناک باشند.
هنگامی که دولت ها در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند، شناخت بین الاذهانی این کنش گران است که شکل می گیرد و قابل درک می شود. در همین راستاست که امنیت نیز بیش از اینکه بر عوامل مادی قدرت متکی باشد بر میزان و درک مشترک بازیگران از یکدیگر قرار دارد.
هویت و فرهنگ، در شکل گیری منافع کنش گران جهانی و منطقه ای حایز اهمیت زیادی است و بر رفتار و سیاست خارجی کشورهای یک منطقه و بر بافت روابط آن ها با یکدیگر بسیار تاثیرگزار می باشد. به عبارت دیگر منافع ملی کشورها از پیش داده شده، قطعی و مسلم و ما قبل اجتماعی یا برون زا نیست، بلکه بر عکس، منافع ملی کشورها عمدتا درون زا بوده و در فرآیند تعامل اجتماعی و در رابطه خود-دیگری است که شکل می گیرد.
هویت ها نیز از طریق مشخص کردن این که کشورها چه و که هستند، به وجود می آید، تکوین و ارتقا می یابد، مجموعه ای از منافع، تمایلات، ارجحیت ها و رفتارها که با توجه به گزینه های اقدام شکل می گیرند و دقیقا دولت های گوناگون بر اساس همین هویتی که دارند دوست و دشمن خود را تعریف می کنند و در این فرآیند، هویت خود را تعریف و باز تعریف می نمایند.
در خاورمیانه و در عرصه هویت گرایی پسا جنگ سرد، چون رقابت ایدئولوژیک شرق و غرب از بین رفته بود، تضادها از لحاظ ایدئولوژیک، قدرت مانور هر چه بیشتری را پیدا نمود و به این ترتیب بود که رقابت های ژئوپلیتیک، عمدتا جای خود را به تضادهای هویتی داد. سرنگونی صدام ملی گرا و طالبان مرتجع بستر لازم را برای تقابل هویت های متعارض فراهم نمود.
وهابیت ارمغان استعماری برای منطقه و رژیم سعودی
نقش وهابیت در شکل دهی به مبانی ذهنی آل سعود بسیار هویدا و مهم می باشد. رژیم سعودی هویت خود را در وهابی گری، اقتدار گرایی، پترودلارها، اقتصاد رانتی، عرب گرایی خاص خود محور، و قوم گرایی می بیند. در این مجموعه هویت سازی خود/دیگری، سعودی به همراه سایر متحدان عرب خود به ویژه در منطقه خلیج فارس تلاش می کند تا در مقابل هسته پیرامونی خود شامل ایران، ترکیه و رژیم صهیونیستی یک هویت جمعی مشترک ایجاد نماید که معارضه و تقابل اصلی، در این هویت خواهی، جمهوری اسلامی ایران و گفتمان انقلاب اسلامی می باشد.
سعودی با تمسک به اسلام خود تعریف کرده غرب گرا، هویت عربی خود را باز تعریف می کند و تلاش دارد تا از اسلام به عنوان عنصری مهم در هویت سازی استفاده کند، عنصری که به ویژه پس از سرنگونی امپراطوری عثمانی در منطقه به وجود آمده بود.
رژیم سعودی با توجه به نقش وهابیون مفتی در داخل نظام سلطنتی، وجود مکه و مدینه یا حرمین شریفین و همین که اسلام در این سرزمین ظهور پیدا کرده است، هویت دینی اسلامی را در سیاست خارجی خود شکل داده و مطرح کرده است.
سلفی گری با ظهور مذهب اشعریه که در واقع تبدیل کننده روش افراطی معتزله در استفاده از عقل و روش تفریطی اهل حدیث در سرکوب عقل بود، مطرح شد. در اوایل سده چهارم هجری از رونق افتاد ولی به طور کامل منسوخ نشد. این مذهب بار دیگر در قرن هشتم هجری با تبلیغ ابن تیمیه حرانی دمشقی احیا و گسترش یافت. در قرن دوازدهم هجری، محمد بن عبدالوهاب عقاید ابن تیمیه را به صورت یک فرقه جدید در آورد و آن را در عرصه اجتماعی اعمال نمود، که با تمام مذاهب چهارگانه یعنی مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی متفاوت بود و با شیعه هم که احساس تعارض کامل می کرد.
اما جالب است بدانیم که وهابیون خود را سلفیون می نامند و نسبت وهابیت را برگرفته از شیخ عبدالوهاب به خودشان نمی پذیرند. به عبارت دیگر با انتخاب کنیه سلفی در صددند که به وهابیت محدود نمی شوند و در صددند که سیره سلف صالح را احیا کنند. وهابی گری به لحاظ مبانی فکری و اندیشه ای دارای شاخصه هایی است که در تعارض با چارچوبه های فکری شیعه قرار دارد و به همین دلیل می تواند بر تنظیم سیاست های ضد شیعی عربستان سعودی و موضع گیری های آن در منطقه تاثیر گزار باشد.
اول از همه رد عقل گرایی است که طرفداران این فرقه مخالف شدید هر گونه نوآوری و توسل به عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف و عرفان بوده و آن ها را نوعی بدعت به حساب می آورند. اینان توسل جویی را مردود می پندارند و در خواست شفاعت، استغاثه، توسل، نذر را برای غیر خدا جایز نمی دانند و آن را بدعت در دین قلمداد می نمایند.
اینان جهاد ابتدایی با کافران و بدعت گرایان را مطرح می کنند و به مانند ابن تیمیه جهاد را برتر از حج، نماز، روزه می دانند و اعمال دینی شیعیان را مذموم کرده و بدعت می دانند. و به این ترتیب خون و مال شان را مانند کافر حربی مباح قلمداد می کنند. اصل تکفیر گرچه نقطه ضعف وهابی هاست اما از آن به عنوان مبنای مشروعیت خود استفاده می کنند.
وهابیت سعودی به شکل نابخردانه ای در هویت خواهی خود شیعه ستیز است. اساس دشمنی عبدالوهاب با شیعیان است که آن ها را مرتجعانه، بدعت گزار و کافر و رافضی معرفی می کنند. با همین تفکر هویتی و فکری نابخردانه و متحجرانه است که از تاریخ ابتدایی خود تاکنون هر جا که توانسته اند شهروندان شیعه خود را سرکوب کرده اند و در سیاست خارجی خود نیز مشی ضد شیعه را پیشه کرده اند.
در عربستان سعودی نهاد مذهبی قدرت بعد از سلطنت، دومین مولفه اصلی قدرت محسوب می شود. از همان ابتدا ارتباط نزدیکی بین محمدبن عبدالوهاب و آل سعود وجود داشت. در بافت سیاسی قدرت در عربستان، خاندان آل سعود از عنصر یا مولفه سیاسی قدرت برخوردار است و مناصب مذهبی نیز عمدتا در اختیار نوادگان محمد بن عبدالوهاب قرار دارد که در واقع وجهه دینی مذهبی این رژیم می باشند.
حکومت آل سعود یک بار در سال 1809 توسط عثمانی ها سرنگون شد، اما بعد جنگ اول جهانی برای ضربه زدن به عثمانی ها مجددا توسط استعمار انگلستان مورد استفاده قرار گرفت و به وجود آمد. و تا اینکه در سال 1932، بین دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم، رسما به عنوان یک ملت کشور تاسیس شد و تاکنون نیز در یک رویه رسمی و عرفی، مذهب و سیاست را در کنار هم قرار داده است.
انقلاب اسلامی ایران و ضربه پذیری از درون در رژیم سعودی
سلفی گری ویژگی خاص و هویتی دولت سعودی است. پس از انقلاب اسلامی ایران این تقابل هویتی خود/دیگری تشدید پیدا نمود. گفتمان انقلاب اسلامی که با مردم سالاری، قانون گرایی، تفکر دینی مجتهدانه، و استقلال طلبانه همراه بود، اساسا نمی توانست با مبانی هویتی این رژیم بسته و مستبدانه استعمار ساخته در هماهنگی باشد. رژیم سعودی دجار ضربه پذیری از درون شده بود. به عبارت دیگر لازم نبود که ایران تفکر خود را به این کشور صادر کند، اصول گفتمانی انقلاب اسلامی به خودی خود در درون این کشور ایجاد رعب و وحشت می کرد و تاکنون نیز همین گونه است.
متاسفانه رژیم سعودی از همان ابتدای انقلاب اسلامی ایران، سیاست سخت مقابله جویی را با ایران پیشه کرد، که حمایت دیپلماتیک، و مالی از رژیم بعثی عراق از بارزترین آن ها محسوب می شود.
سرکوب شیعیان سعودی که آخرین ترجمان آن شهادت مظلومانه شیخ نمر بود از رویکردهای دیگر این رژیم هویتی محسوب می شود. شیعیان عربستان حدود چهار میلیون نفرند که از لحاظ ژئوپلیتیک در مناطق نفت خیز این کشور زندگی می کنند.
جنبش های بیداری اسلامی در کشورهای عربی منطقه به این رویارویی فکری و هویتی شدت بخشید، چرا که بسیاری از متحدین دیکتاتور و مرتجع سنتی سعودی در منطقه سرنگون شدند.
اکنون لبنان و عراق از دغدغه های سعودی هستند، بحرین و سوریه و یمن نیز در همین راستا قرار دارند. معادلات منطقه ای باعث شده است که رژیم سعودی در یک انزوای شدید دیپلماتیک قرار بگیرد و دست برتر جمهوری اسلامی ایران در همه معادلات منطقه ای هویدا شود که پیروزی در حلب یکی از نمونه هاست. این امری است که رژیم سعودی آن را بر نمی تابد و متاسفانه با سماجت به راه خشونت طلبانه خود با همگامی آمریکا و رژیم صهیونیستی ادامه می دهد.
اساس این سیاست پترو تروریسم است که با کمک دلارهای نفتی تلاش دارد، آب رفته را به جوی بازگرداند. اما رویکرد هویت طلبانه سعودی از اساس غلط است و تفکری که استعمار در پیدایش آن شکل داشته است امروز نیز به کمک استعمار نو آمده است و سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را ادامه می دهد.
سعودی در سیاست پترو تروریسم از تاکتیک های خشونت طلبانه، سرکوب و تروریسم استفاده می کند که باعث شده است تا ماهیت تفکر هویتی عقب افتاده خود را بیش از پیش آشکار کند. کشتار های وحشیانه در یمن یکی از نمونه های بارز آن می باشد که حیثیتی را برای سعودی در منطقه، جهان اسلام و نظام بین الملل باقی نگذاشته است.
پترو تروریسم سعودی در قالب حمایت از گروه های تروریستی مانند داعش، بار دیگر عقب ماندگی ذهنی حاکمان این کشور را در اسلام خواهی و اسلام مداری هویتی و دروغین افشا نموده است. این عمل کرد نشان می دهد که اساس تفکر هویت خواهی سعودی غلط است و استمرار این سیاست هزینه های زیادی را برای کل منطقه و جهان اسلام خواهد داشت.
امروز پس از گذشت چند دهه حقانیت و مشروعیت گفتمان انقلاب اسلامی ایران و به قول بنیان گزار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره)، اسلام ناب محمدی (ص) در مقابل هویت ساختگی و مرتجعانه وهابی و سلفی سعودی یا اسلام آمریکایی، آشکار شده است. هویت خواهی استقلال طلبانه، ضد تروریستی و امنیت خواه ایران اسلامی برای مسلمانان منطقه بیش از پیش هویدا شده و پایمردی و مساعی ایران در حمایت از جبهه مقاومت و موضوع فلسطین این تضاد هویتی را به نفع ایران پیش برده است و می رود که افق های هر چه بیشتری را برای تثبیت و ارتقای گفتمان انقلاب اسلامی ایران فراهم آورد.
دکتر رضا سیمبر
استاد تمام گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
انتهای متن/