تقدیر انگلیس از دیپلماسی قجری

مستندات بسیاری حکایت از آن دارد که در دوره پسابرجام رقابتی جدی میان مدیران دیپلماسی آمریکا و انگلیس برای پرورش و مالکیت نسل جدید بزرگان بازار ایران شکل گرفته تا دست نظام را از پشتوانه قدیمی اقتصادی- سیاسی خود خالی کنند.
  • چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت 4:54

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس «وطن‌امروز» در یادداشتی از «مجتبی اصغری» نوشت:

حول و حوش 200-150 سال پیش، هر کدام از شاهان و رؤسای ایرانی که برای حفظ موقعیت «تحت‌الحمایگی» ایران زیر پرچم بریتانیای کبیر تلاش می‌کردند و خدمات شایان توجهی در واگذاری حق حاکمیت بر بخش‌های مختلف کشور مثل شیلات و گمرکات و بخش‌های مختلف تجارت و سیاست و حتی خاک ایران، با اتکا به قدرت همایونی به «اجنبی» اعطا می‌کردند، دست‌خوش‌های آنچنانی از تشکیلات این دولت دریافت می‌کردند. مثلا در سفر به اروپا به دیدار ملکه انگلستان شرفیاب می‌شدند یا عکس‌شان روی جلد مجلات احتمالا با عنوان اعلیحضرت قدرقدرت... سایه خدا روی زمین... شاه ایران، با طنز پنهان و ناپیدای «گماشته اعظم» منتشر می‌شد.
حتی در جست‌وجوی تاریخی تقدیر و تشکرات بالاتری هم قابل یافت است. مثلا در دوره‌ای که بریتانیا پایتخت مسیحیت جهان بود و جنگ‌های صلیبی با مسلمانان را هدایت و حمایت می‌کرد، 2 پادشاه مسلمان ایرانی، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار بودند که شایسته دریافت «نشان بند جورابی» از شخص ملکه شناخته شدند.  البته بعدها که راه برای خدمات ماسون‌های عالیرتبه دربار برای ارائه خدمات درخور شأن دولت فخیمه انگلیس باز شد، کسانی همچون عبدالحسین میرزا فرمانفرما برادرزاده محمدشاه قاجار، داماد مظفرالدین شاه و پدر فیروز میرزا نصرت‌الدوله و نیز سر شاپور ریپورتر، غیر از 2 شاه سلسله قاجار مفتخر به دریافت «نشان بند جورابی» شدند.
  بوسه استعمار
ناصرالدین‌شاه در سفرنامه خود این افتخار بزرگ را چنین توصیف کرده است: «لرد شامبرلاند که وزیر دربار پادشاهی است، نشان ژارتیر مکلل به الماس را که به زانوبند معروف و از نشان‌های بسیار معتبر انگلیس است، برای ما آورد. پادشاه (ملکه ویکتوریا) برخاسته، به دست خودشان نشان را به ما زدند و حمایلش را انداختند. جوراب بندبلند را هم دادند. سپس ملکه با ظرافت گونه ما رو بوسیدند».
تاریخ پیدایش این «نشان خدمت عالی» انگلیسی نیز بسیار جالب توجه است. ماجرا به این شکل بوده که یکی از شب‌های سال 1348 میلادی، کنتس سالزبری در حال رقص با ادوارد سوم پادشاه انگلستان، بند جورابش پایین آمده و چون درباریان خندیدند، پادشاه در حالی که بند جوراب او را می‌بست، گفت: شرم بر کسی باد که چنین کاری را بد پندارد! بدین ترتیب خنده بر لبان درباریان خشکید.
 فردای آن شب، هیاتی 26 نفره به نام «انجمن گارتر» تشکیل شد که شاه ریاست آن را برعهده داشت و نشان «شوالیه» را به سلحشوران برای اعتلای حاکمیت بریتانیا تقدیم می‌کرد.
خلاصه! این نشان‌ها هرگز اختصاص به «ملت‌ها» نداشته، چرا که نمادی از غارت ثروت و منافع ملی به دست بیگانگان و دشمنان بوده و صرفا افتخاری برای «خادم اجنبی» محسوب می‌شده که به نوعی در زرق و برق جلساتی که در آن گونه‌شان توسط ملکه بوسیده می‌شد، گرفتار می‌آمدند و اصطلاحا چشم‌شان در دریوزگی کور می‌شد.
  نخبگان فراملی
اما امروز روش دولت‌های استعمارگر تغییر کرده، چرا که از دوره استعمار جدید عبور کرده‌ایم و وارد مرحله «استعمار نوین» شده‌ایم. در این زمانه دولت‌ها، دیگر کشورها را تشویق می‌کنند طبق سیاست‌های آنها حرکت کنند و تاثیرگذاری بر دیپلمات‌ها و سیاستمداران سایر کشورها برای حرکت در مسیر تامین منافع آنها در حوزه بین‌الملل بدون استفاده از جنگ و قدرت سخت را «قدرت نرم» نامگذاری می‌کنند.
به این ترتیب آنها ابتدا با تاثیرگذاری بر افراد و جریان‌ها، با اتکا به روش‌های استعمار نوین «سیاست‌گذاری» بنیادین انجام داده سپس با استفاده از «سیاست‌گذاری» صورت گرفته، شبکه نفوذ را به کار گرفته و منافع دیگر ملت‌ها را در اختیار خود می‌گیرند. ابزار توفیق این سیاست، تربیت نخبگان دیگر کشورها با منطق برتری دادن منافع فراملی بر منافع ملی است. اینگونه است که با تغییر «ارزش‌ها» و «معیارها»، نخبگان فراملی ممکن است حتی بدون اینکه دقیق متوجه اهداف کلان ماجرا شوند به دشمن خدماتی عظیم ارائه دهند.
مستندات بسیاری حکایت از آن دارد که در دوره پسابرجام رقابتی جدی میان مدیران دیپلماسی آمریکا و انگلیس برای پرورش و مالکیت نسل جدید بزرگان بازار ایران شکل گرفته تا دست نظام را از پشتوانه قدیمی اقتصادی- سیاسی خود خالی کنند. یعنی در دور جدید نفوذ، دشمن تلاش می‌کند بازار ایران را مطابق نسخه قدیمی پس از پایان جنگ تحمیلی اما نه با جذب بخشی کوچک از تجار آلوده و غربگرا به واسطه ارائه رانت تجاری و رشوه و دخالت دادن در معاملات کلان،  بلکه با ایجاد طبقه‌ای جدید و مهندسی‌شده از آن خود کند.
برجام برای استعمار
رشد و پرورش این طبقه در انگلیس و آمریکا صورت گرفته و «برجام» حکم «سیاست‌گذاری» لازم برای ورود این طیف به بازار ایران را دارد. نمایه‌ای کلیدی از لیست طبقه نخبگان استعمارزده را می‌توان در لیست سخنرانان «چتم هاوس» انگلیس با موضوع «اقتصاد ایران در دوره پسابرجام» متشکل از بهاییان، سیاستمداران صهیونیست، فرزندان و نوادگان سناتورهای دوران پهلوی و تخم و ترکه قجرها و حتی شاهزادگان سعودی مشاهده کرد. این همان پروژه‌ای است که «سیاست‌گذاری» برای اجرای آن شایسته تقدیر و تشکر بسیار از سیاستمداران ویترینی‌اش است؛ پروژه‌ای که دیروز «مشروطه‌خواهان» ایرانی را با نفوذ بریتانیایی‌ها در آینده ایران و ایجاد انحراف تاریخی در جنبش دموکراسی‌خواهی ملت، شکست داد و امروز نیز به دنبال ایجاد تغییر در زیربنای سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران انقلابی با نفوذ شبکه‌ای از عوامل نشاندار است که بی‌گمان همگی شایسته دریافت نشان «شوالیه» از ملکه نیستند اما تعدادی از سیاست‌گذاران این روند، دانسته یا نادانسته، خدمات تاریخی به دشمن ارائه خواهند کرد.
این حقیقتی غیرقابل انکار است که «چتم هاوس» مدیریت تهیه و تنظیم مولفه‌های حیاتی سیاست خارجی انگلیس و سیاست‌گذاری پیرامون روش‌های تامین حداکثری منافع ملی و فراملی این کشور را عهده‌دار است و با نهاد مادر سیاست خارجی آمریکا، «بنیاد برادران راکفلر» اتحادی دیرینه دارد. راکفلرها به علت حساسیت‌های ایجادشده در ایران پس از افشاگری‌های تکان‌دهنده «استفان هاینز» مدیرعامل صندوق برادران راکفلر پیرامون سرمایه‌گذاری بر «دیپلمات‌های شهیر» ایرانی برای حصول «برجام» با چک‌های 870 میلیون دلاری در طول 10 سال اخیر، ترجیح دادند آشکارا جایزه‌ای به تیم برجام اعطا نکنند اما انگلیسی‌ها ظاهرا در مرام‌شان نیست که خدمتی را بی‌پاسخ بگذارند!
با این احتساب تقدیر و تشکر نهاد اعظم سیاست‌گذار «دولت خبیث انگلیس» هیچ ربطی به «ملت ایران» ندارد و مطابق با تاریخ صرفا برازنده شخص خادم به سیستم دشمن است. تقدیر از «دیپلماسی قجری» به شیوه «تاریخ قجری» مبارک تاریخ استعمار باشد؛ ان‌شاءالله!

انتهای پیام/ز

 

 


ثبت نظر

ارسال