روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تیتر«هم دیر و هم اشتباه»نوشت:
شاید اغراق نباشد که گفته شود، بیکاری یکی از چند مساله مهم و اصلی کشور است و برخی نیز معتقدند نخستین مساله است. بیکاری هم وجهه اقتصادی دارد و هم وجهه اجتماعی و فرهنگی و نیز سیاسی که ریشه بسیاری از مشکلات است. دولت نیز به آن اذعان دارد. به همین دلیل آقای روحانی در سفر هفته گذشته خود به استان البرز بهطور صریح گفت که: «امروز در شرایط فعلی جامعه به صراحت عرض میکنم که هیچ نیازی بالاتر از اشتغال جوانان نیست و هیچ خیری بالاتر از زمینهسازی برای اشتغال نسل جوان وجود ندارد، بهخصوص برای آنهایی که مشکل جسمانی دارند.» حل مشکل بیکاری نیازمند درک درست و به موقع و اقدام مناسب برای رفع آن است. ولی در روزهای گذشته دو اظهارنظر جالب از دو فعال اصولگرا، یکی در قامت نامزد ریاستجمهوری سال ١٣٩٢ و دیگر در مقام نماینده مجلس ابراز شده است که نشان میدهد، هنوز درک به موقع و نیز درست از ماجرای بیکاری به دست نیامده است. نامزد محترم ریاستجمهوری سال ١٣٩٢، اظهار داشتند که: «اگر امروز بیکاری یک موضوع جدی قلمداد میشود، حصار بیکاری زمانی برداشته میشود که انحصارهای غلطی که ویژهخواران برای خود شکل دادهاند شکسته شود.»
در مورد درستی و نادرستی این گزاره بحث چندانی نمیکنیم، ولی میپذیریم که درست باشد. در این صورت باید مقایسهای میان رشد اشتغال در سه دوره آقای خاتمی، احمدینژاد و روحانی انجام داد و در هرکدام که اشتغال بیشتری بود آن را نشانه کمتر بودن انحصارات ویژهخواران دانست. در دوره اصلاحات به ویژه چهار سال آخر، سالانه بهطور متوسط حدود ٦٠٠ هزار شغل خالص ایجاد میشد. در هشت ساله دوره احمدینژاد، این رقم به کمتر از ٢٠ هزار رسید. در دوره سه ساله اخیر دولت فعلی نیز اگرچه هنوز آمار کامل ارایه نشده است، ولی حداقل به حدود ١٥٠ هزار شغل در سال رسیده است. این ارقام را در کنار درآمدهای ارزی کلان دولت مورد حمایت گوینده این سخنان باید گذاشت که به هیچوجه قابل مقایسه با دولت اصلاحات و اعتدال نیست. به علاوه دولت مورد حمایت گوینده این سخنان آمده بود تا بساط ویژهخواری را برچیند، پس چطور شد که یک شاخص مهم فقدان ویژهخواری که اشتغال باشد تا این حد در دوره رییسجمهور محبوب ایشان کم و در حد صفر شد؟ بنابراین واضح است که باید نتیجه گرفت در دولت پیش ویژهخواری در حد اعلا بوده است.
سخنان نفر بعدی که نماینده اصولگرای مجلس است از این حیث جالبتر است و نشان میدهد که درک درستی از مساله اشتغال و بیکاری شکل نگرفته است. وی عنوان داشت که: «آمار بیکاری در کشور سرسامآور است شما میگویید طی سه سال گذشته دو میلیون و ٥٠٠ هزار شغل ایجاد کردهاید ولی ما از درون دولت مطلع میشویم که هیچ پروژه جدیدی افتتاح نشده و پروژههای نیمهتمام هم به اتمام نرسیده است.» در درجه اول باید گفت که به هیچوجه در این سه سال این تعداد شغل خالص ایجاد نشده است. معلوم نیست که ایشان از جانب چه کسی چنین عددی را اعلام کرده است، چون اگر این رقم به صورت رسمی گفته شده بود، بهطور قطع با نقد کارشناسان و روزنامههای اصلاحطلب مواجه میشد. ولی مساله اصلی در منطق گوینده است که گمان میکند تولید شغل مترادف ایجاد پروژههای دولتی است و چون از راهاندازی پروژههای دولتی خبری ندارد یا نیست پس نتیجه میگیرد که شغل هم ایجاد نشده است. درخصوص پروژههای مهم دولتی برداشت ایشان نادرست نیست زیرا دولت پیش هزاران پروژه را تعریف و آغاز کرد ولی هیچ پولی برای تکمیل و راهاندازی آنها وجود ندارد. ایشان که نماینده است و از ارقام بودجه اطلاع دارند بهتر از هر کس دیگر میتوانند توضیح دهند که چه تعداد پروژه زخمی شده از آن دولت باقی مانده و چه ارقام اندکی نزد دولت برای تکمیل آنها هست، ای کاش به عنوان نماینده این موضوع را توضیح میداد.
ولی مساله اصلی درک و برداشت ایشان از تولید شغل است. قرار نیست تولید شغل فقط با اتکای به پروژههای دولتی انجام شود. کار اصلی دولت انجام پروژههای تولیدی و صنعتی نیست بلکه وظیفه اصلی دولت ایجاد زمینههای مناسب برای حضور مردم در عرصه اقتصاد و تولید شغل از این طریق است. بهطور قطع دولت موجود از این حیث نسبت به دولت پیش چند گام به جلو برداشته است. برای ایجاد شغل لازم نیست که پروژههای جدید افتتاح شود، همان کارخانجات و بنگاههای خوابیده و از مدار اقتصاد خارج شده، راهاندازی مجدد شود، کافی است بنابراین ذهنیت اشتباهی که تولید شغل را برابر با راهاندازی طرحهای بزرگ دولتی میداند، یکی از موانع رشد اشتغال نیز هست.
محمدرضا تابش نایب رئیس فراکسیون امید در ستون سرمقاله روزنامه ایران نوشت:
تصور کنید به عنوان یک شهروند معمولی در نظام جمهوری اسلامی یا شهروندی از دیگر کشورهای جهان که سعی میشود در آنها تصویری خاص از ایران و انقلاب اسلامی تداعی شود، با خبری مواجه میشوید که از این قرار است؛ «دادستانی شهر مقدس مشهد مانع برگزاری مراسم سخنرانی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی با موضوع بررسی قیام عاشورا شد.» چنین خبری چه تصوری از مناسبات و اتفاقات داخل نظام جمهوری اسلامی به ذهن میدهد؟ این رفتار چه تصویری از ما در خارج از کشور میسازد؟ آیا تصویر ایجاد شده از چنین خبری در راستای ادعای دشمنان ما درباره وضعیت نظام و کشور است یا مؤید تأکید ما بر وجود حاکمیت قانون در ایران؟ به نظر میرسد درست در همین نقطه است که مظلومیت نظام جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگری به چشم میآید. یعنی جایی که نیروهایی در داخل خود نظام زمینه را برای تبلیغات خارجی علیه کشور و همین طور ایجاد شکاف داخلی در بین جامعه و بدبینی نسبت به حاکمان و شعارهای انقلاب فراهم میکنند.
نظام ما با پشتوانه آرمانهای امام، خون شهدا و رأی مردم برای ایجاد و برقراری عدالت و حاکمیت قانون متولد شد. نظامی که حتی در قانون اساسی آن از دادخواهی مظلوم در مقابل ظالم در خارج از مرزهای کشور هم چشمپوشی نشده است. حال در چنین نظامی آیا پذیرفته می شود که یک مقام عالیرتبه قوه مقننه کشور از مراجع ذیصلاح برای سخنرانی خود مجوز بگیرد و بخواهد درباره یک موضوع مذهبی در جمعی ایراد سخن کند و آن وقت از آن ممانعت شود؟
براساس اصل اساسی تفکیک قوا، دولت مسئول رتق و فتق امور اجرایی، مجلس موظف به قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای آن و دستگاه قضایی مکلف به تلاش برای ستاندن حقوق شهروندان است؛ ما در قانون اساسی کشورمان برای امر نمایندگی مجلس دو اصل طلایی داریم که یکی دست وکلای ملت را برای اظهار نظر در هر زمینهای باز میگذارد و دیگری تأکید دارد که نماینده در ایفای وظایف نمایندگی خود قابل پیگرد و برخورد از سوی هیچ نهادی نیست. حال سؤال این است که برخورد دیروز با آقای مطهری در مشهد با کدامیک از این موارد قانونی مطابقت دارد؟ یا اینکه آیا نایب رئیس مجلس فردی «اپوزیسیون» نظام محسوب میشود که جلوی اظهار نظر او گرفته شده است؟ آیا قبل از این سخنرانی جرمی واقع شده بود که لغو آن را الزامی میکرد؟
متأسفانه این دست برخوردها که در ماههای گذشته خصوصاً در استان خراسان رضوی و شهر مشهد شدت گرفتهاند، توسط منتقدان نظام به عنوان نمادی از حاکمیت دوگانه در کشور القا خواهد شد و آنان مدعی می شوند در نظام جمهوری اسلامی وضعیت به گونهای است که حتی نایب رئیس مجلس هم حق اظهار نظر ندارد. آیا جفایی بزرگتر از این در حق نظام جمهوری اسلامی میتوان سراغ داشت که برخی اقدامات نسنجیده داخلی، بهانه و خوراک تبلیغی به منتقدان نظام بدهد؟
روزنامه کیهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
یادداشت امروز را در فقدان برادر و همکار عزیزمان مرحوم حاجحسن شایانفر به مروری هر چند کوتاه - و در مواردی خاطرهگونه - به گوشهای از خصوصیات آن روح بلند اختصاص میدهیم و به جد بر این باوریم که «کفاف کی دهد اینبادهها به مستی ما»!
با ایشان در همان سالهای اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان در جمع دوستان قدیمی ملاقاتش کردم. بعدها وارد سپاه شد، در واحد اطلاعات با شناختی که از او داشتم پیشنهاد کردم به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی برخی از گروهها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند همکاری کند. بیچون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروههای ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره واقعی آنها پرداخت. این روشنگریها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش موثر و تعیینکنندهای داشت. و در این میان برادر عزیزم آقای محمدحسین صفارهرندی نیز نقش برجستهای ایفا کرد. در همان سالها آقای مجید انصاری مسئولیت سرپرستی زندانها را بر عهده گرفت و با توصیه حضرت امام(ره) که بر بحث و گفتوگو با فریبخوردگان گروهکی اصرار داشتند، از اینجانب که پیش از آن نیز با همین منظور به زندانها میرفتم برای انجام این مأموریت دعوت کرد و قرار شد هفتهای دو روز در کنار کار دفتر سیاسی سپاه به زندانها برویم. از آقای شایانفر و چند تن دیگر از دوستان دعوت به همکاری کردم و ایشان که هر جا زمینهای از خدمت به اسلام و انقلاب میدید، چون و چرا نمیکرد، از این پیشنهاد استقبال کرد.
آن دوران که چند سال به طول انجامید، منشاء خیر و برکت فراوانی بود. مرحوم شایانفر با روحیه انقلابی و تواضع مثالزدنی ساعتها از وقت خود را به گفتوگوی صمیمی با فریبخوردگان زندانی اختصاص میداد و بسیاری از شبها را نیز در زندان به همین منظور میگذراند. حاصل آن دوره تحول عجیب و حیات آفرینی بود که در زندانها پدید آمده بود. نگاهی به نشریات ضد انقلاب و گزارش رادیوهای بیگانه در آن دوره نشان میدهد که بیشترین ظرفیت خود - و در مواردی تقریبا تمامی ظرفیت خود - را به خنثی کردن نتیجهای که از آن حضور پیدا شده بود اختصاص میدادند. گفتنی است که همه نشریات ضد انقلاب که در خارج از کشور چاپ و منتشر میشد و نوار صوتی گزارش رادیوهای بیگانه را به زندان میآوردیم و در اختیار زندانیان قرار میدادیم تا خود درباره آنچه در زندانها میگذرد و آنچه آنها درباره تحولات یاد شده میگویند و مینویسند، قضاوت کنند. چاپ سلسله کتابهایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریبخورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهکها بود و نیز صدها مقاله در روزنامهها با همین عنوان و نهایتا بازگشت بسیاری از فریبخوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود که مرحوم شایانفر در آن نقش برجستهای داشت. برخی از آن فریبخوردگان بازگشته به آغوش انقلاب امروزه از نویسندگان، هنرمندان و افراد مطرح و شناخته شده این عرصه هستند و شماری نیز پس از آزادی به جبهههای نبرد رفتند و از آن میان تعدادی به افتخار جانبازی و شهادت نائل آمدند. اشاره به این نکته نیز ضروری است که حرکت آن روزها در اوج شکلگیری و ثمربخشی با کارشکنیهای دفتر آقای منتظری که برخی از عوامل ضد انقلاب در آن نفوذ کرده بودند، روبرو شد.
اوایل دهه 70 بود که قرار شد باتفاق برخی از دوستان از جمله، شهید آوینی، مجید مجیدی، سید مهدی شجاعی، مهدی نصیری، بهزاد بهزادپور، قادری، چینیفروشان، خانم ثقفی، سلیمی نمین و... به صورت هفتگی نشستی داشته باشیم و مرحوم شایانفر از افرادی بود که نیاز به حضورش در این جمع کاملاً محسوس بود. آن مرحوم در جمع یاد شده منشأ خدمات بسیاری بود که شرح آن به درازا میکشد و زمان دیگری میطلبد ولی اشاره به این نکته که از حساسیت برادرمان آقای شایانفر نسبت به بیتالمال حکایت میکند خالی از لطف نیست. حضرت آقا برای جمع مورد اشاره که عنوان «مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان» بر آن نهاده بودیم، محلی را اختصاص داده بودند. روزی مرحوم شایانفر به اینجانب گفت؛ جمع ما هفتهای یک بار تشکیل میشود و بعد از پایان جلسه هر کدام بیرون از مجمع به مسئولیتهای جداگانه خود میپردازیم و پرسید «آیا حضرت آقا میدانند و به همین اندازه از محلی که در اختیارمان قرار دادهاند راضی هستند»؟ در فرصتی که همراه دوستان به محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این پرسش را مطرح کردم و ایشان فرمودند «همین اندازه که با هم مینشینید، موضوعیت دارد و هر یک از شما نتیجهای را که از این نشست سرریز میشود، در حوزه مسئولیت خویش به کار میگیرید» (نقل به مضمون) و شایانفر از نگرانی بیرون آمد.
وقتی در دی ماه سال 1372 با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایانفر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهشهای مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخنگاری و یا به بهانه خاطرهگویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزشهای اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیتها که میتوانست برای نسل حاضر و نسلهای بعدی راهگشا باشد. مجموعه 60 جلدی کتابهای «نیمه پنهان» حاصل تلاش بیوقفه مرحوم شایانفر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.
فعالیت و تلاش مرحوم شایانفر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده رانتخواران از جمله دغدغههای همیشگی ایشان بود.
همین جا اشاره به این نکته ضروری است که بارها شماری از مسئولان و یا افراد کنجکاو پرسیدهاند که اطلاعات ناب کیهان چگونه به دست میآید؟ و آیا کیهان با مراکز اطلاعاتی در ارتباط است؟ پاسخ اینجانب همیشه آن بوده و هست که نیروهای حزبالله و پا به رکاب انقلاب همه جا حضور دارند و هر گاه از وقوع یک رخداد و یا اتخاذ یک تصمیم نابجا برای اسلام و انقلاب احساس خطر میکنند، اطلاعات خود را در اختیار کیهان میگذارند. ما این اطلاعات بدست آمده را ارزیابی میکنیم و بعد از اطمینان از صحت آن، به یکی از دو روشی که اشاره خواهم کرد عمل میکنیم. برخی از آن اطلاعات را برای مراجع ذیربط و یا مسئولان فلان سازمان یا وزارتخانه میفرستیم و در انتظار برخورد آنان مینشینیم. از این روی باید گفت که کیهان نه فقط با مراکز اطلاعاتی ارتباطی ندارد بلکه این مراکز، برخی از اطلاعات خود را نیز از کیهان میگیرند. اما روش دیگر هنگامی است که رسانهای کردن موضوع را ضروری میدانیم... که بماند. مرحوم شایانفر، یکی از برادرانی بود که با توجه به اشراف اطلاعاتی فراوان، در تنظیم و تدوین اطلاعات بدست آمده نقش برجستهای داشت و در این وجیزه به نمونهای از آن اشاره میشود. چند سال قبل با خبر شدیم که یکی از عوامل رژیم طاغوت به دنبال بازپسگیری اموال مصادره شدهای است که در دوران منحوس پهلوی با زد و بند و غارت بدست آورده بود. اطلاعات و اسنادی که بدستمان رسیده بود را در اختیار مرحوم شایانفر قرار دادیم و بعد از تدوین آن طی گزارشی در کیهان به ماجرا پرداختیم. اموال مورد نظر صدها میلیارد تومان ارزش داشت- 15 سال قبل- آیتالله شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه از اینجانب خواست که برای بررسی موضوع به ملاقات ایشان بروم که همراه آقای شایانفر نزد وی رفتیم. آیتالله شاهرودی بعد از شرح ماجرا تأکید کردند که این ماجرا نمیتواند صحت داشته باشد و توضیح دادند که بازگشت این اموال فقط با امضای من امکانپذیر است که چنین اتفاقی رخ نداده است. نامه امضاء شده ایشان را در میان اسناد دیده بودم. به شایانفر نگاه کردم، یعنی نامه چه شد؟ و مرحوم شایانفر لبخندی زد و نامه را به دستم داد. آقای شاهرودی از وجود امضای خود پای نامه به شدت تعجب کرد... و خوشبختانه با برخورد قاطع ایشان پرواز چند صد میلیارد تومان از کیسه بیتالمال ناکام ماند... یک هفته قبل از آن روز، پیغام یک رشوه 20 میلیارد تومانی رسیده بود که از پیگیری ماجرا دست بردارید! خبر را به دوستان شورای سردبیری دادم، مرحوم شایانفر اینگونه موارد را، طعمههای درون دام میدانست که اگر حساب و کتاب آخرت را به حساب نیاوری، «فرصت»! تلقی میشود و سرانجام نیز باید بگذاری بگذری و فقط گناه بزرگ آن را با خود به آن دنیا ببری. و دراینباره گفتنیهای بسیاری هست که بیرون از محدوده این وجیزه است و به بعد میگذاریم، انشاءالله...
از حضرت امیر علیهالسلام درباره «حیات طیبه» در این آیه شریفه سؤال کردند که «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاهًْ طیبه» و حضرت در پاسخ فرمود «هی القناعه» یعنی حیات طیبه همان قناعت است و حاج حسن شایانفر ما از جیفه دنیا به حداقل که اوج سادهزیستی است قناعت کرد... عاش سعیدا و مات سعیدا... خدایش با اولیاءالله محشور فرماید.